آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
شنبه ۱ام دی ۱۴۰۳
شما اینجا هستید: / نوشتار / جادو و خوشبختي-جورجو آگامبن/ ترجمه: حسين نمكين

جادو و خوشبختي-جورجو آگامبن/ ترجمه: حسين نمكين

جادو و خوشبختي-جورجو آگامبن/ ترجمه: حسين نمكين
7 سپتامبر 2013 - 00:29
کد خبر: ۲۰۵۵
تحریریه آرازنیوز

روزي والتر بنيامين گفته بود که اولين تجربه‌ي کودک از جهان، نه فهمِ اين مساله که بزرگ‌ترها قوي‌تر‌اند، بلکه فهمِ اين است که نمي‌شود جادو کرد. اين جمله، البته، تحتِ تاثير يک دوزِ بيست‌ميلي‌گرمي مسکالين به زبان آمده است، که البته هيچ از اهميت آن کم نمي‌کند.

در واقع، خيلي محتمل است که آن بغضِ نا‌شکستني‌اي که گه‌گاه گلوي بچه‌ها را مي‌گيرد دقيقا از اينجا مي‌آيد که آنها مي‌دانند که نمي‌توانند جادو کنند. هر چه که آدمي با تلاش‌ها و لياقت‌هاش بدست مي‌آورد، باز هم نمي‌تواند خوشبخت‌اش کند. فقط جادو مي‌تواند چنين کاري بکند. البته اين مساله هيچ خدشه‌اي به نبوغِ کودکانه‌ي موزارت وارد نکرد، موزارت در نامه‌اي به جوزف بولينگر، به اين همبسته‌گيِ راز‌آلودِ ميانِ خوشبختي و جادو اشاره کرده است: شرافتمندانه زندگي کردن و خوشبخت‌زندگي کردن دو چيز‌ِ كاملا متفاوت‌اند، اين دومي چيزي است که بدونِ يک‌جور امکانِ جادو براي من ممکن نيست؛ به همين دليل، يک چيزِ حقيقتا فراطبيعي بايد اتفاق مي‌افتاد.

درست مثلِ موجوداتِ افسانه‌اي، بچه‌ها خوب مي‌دانند که براي خوشبخت بودن بايد غول را کنارِ دست‌ات توي چراغ نگه داري يا خري داشته باشي که سکه‌ي طلا مي‌ريند و غازي که توي خانه‌ات تخم‌هاي طلايي مي‌گذارد. مهم نيست که توي چه وضعي باشي، مهم‌تر اين است جاي دقيق‌اش را بلد باشي و بلد باشي وردِ درست را بگويي تا بتواني مشکل ات را از سرِ راه برداري و به شيوه‌اي درستکارانه به هدف‌ات برسي. جادو دقيقا به اين معناست که هيچ آدمي ارزشِ خوشبختي را ندارد و اينکه، همانطور که آدم‌هاي باستان مي‌دانستند، هر گونه خوشبختي متناسب با انسان هموراه يک‌جور گستاخي است؛ هميشه نتيجه‌ي يک‌جور گردن‌کشي و زياد‌خواهي است. اما اگر کسي موفق بشود کلکي سوار کند و سرنوشت را يک‌جوري عوض کند، اگر خوشبختي بسته به نه آنچه که يک آدمي هست بلکه به يک گردوي جادويي يا يک‌جور ورد است – آن‌وقت و تنها آن‌وقت است که آدم مي‌تواند خودش را حقيقتا و فلاحا خوشبخت بداند.

    روزي والتر بنيامين گفته بود که اولين تجربه‌ي کودک از جهان، نه فهمِ اين مساله که بزرگ‌ترها قوي‌تر‌اند، بلکه فهمِ اين است که نمي‌شود جادو کرد. اين جمله، البته، تحتِ تاثير يک دوزِ بيست‌ميلي‌گرمي مسکالين به زبان آمده است، که البته هيچ از اهميت آن کم نمي‌کند. در واقع، خيلي محتمل است که آن بغضِ نا‌شکستني‌اي که گه‌گاه گلوي بچه‌ها را مي‌گيرد دقيقا از اينجا مي‌آيد که آنها مي‌دانند که نمي‌توانند جادو کنند. هر چه که آدمي با تلاش‌ها و لياقت‌هاش بدست مي‌آورد، باز هم نمي‌تواند خوشبخت‌اش کند. فقط جادو مي‌تواند چنين کاري بکند. البته اين مساله هيچ خدشه‌اي به نبوغِ کودکانه‌ي موزارت وارد نکرد، موزارت در نامه‌اي به جوزف بولينگر، به اين همبسته‌گيِ راز‌آلودِ ميانِ خوشبختي و جادو اشاره کرده است: شرافتمندانه زندگي کردن و خوشبخت‌زندگي کردن دو چيز‌ِ كاملا متفاوت‌اند، اين دومي چيزي است که بدونِ يک‌جور امکانِ جادو براي من ممکن نيست؛ به همين دليل، يک چيزِ حقيقتا فراطبيعي بايد اتفاق مي‌افتاد.

درست مثلِ موجوداتِ افسانه‌اي، بچه‌ها خوب مي‌دانند که براي خوشبخت بودن بايد غول را کنارِ دست‌ات توي چراغ نگه داري يا خري داشته باشي که سکه‌ي طلا مي‌ريند و غازي که توي خانه‌ات تخم‌هاي طلايي مي‌گذارد. مهم نيست که توي چه وضعي باشي، مهم‌تر اين است جاي دقيق‌اش را بلد باشي و بلد باشي وردِ درست را بگويي تا بتواني مشکل ات را از سرِ راه برداري و به شيوه‌اي درستکارانه به هدف‌ات برسي. جادو دقيقا به اين معناست که هيچ آدمي ارزشِ خوشبختي را ندارد و اينکه، همانطور که آدم‌هاي باستان مي‌دانستند، هر گونه خوشبختي متناسب با انسان هموراه يک‌جور گستاخي است؛ هميشه نتيجه‌ي يک‌جور گردن‌کشي و زياد‌خواهي است. اما اگر کسي موفق بشود کلکي سوار کند و سرنوشت را يک‌جوري عوض کند، اگر خوشبختي بسته به نه آنچه که يک آدمي هست بلکه به يک گردوي جادويي يا يک‌جور ورد است – آن‌وقت و تنها آن‌وقت است که آدم مي‌تواند خودش را حقيقتا و فلاحا خوشبخت بداند.

منبع: Magic and Happiness

روی خط خبر