تفاوت «سوسیال دموکراسی» و «لیبرال دموکراسی» چیست؟
تفاوت اصلی این دو جریان در اصل ایدئولوژی و مکتبی است که بدان متعلق می باشند ؛ سوسیال دموکراسی «social Democracy » یا مردمسالاری اجتماعی یک ایدئولوژی سیاسی است که در اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل سده ۲۰ میلادی از سوی هواداران مارکسیسم ارائه شد. و مبتنی بر اندیشه سوسیالیسم است که البته تاکید بر تصمیم گیری های دموکراتیک، هم در سیاست و هم در اقتصاد دارد. سوسیالیسم یا جامعهباورى، اصطلاحی است که از واژه «سوسیال» به معناى اجتماعى در زبان فرانسه گرفته شده است، و معانى بسیار دارد، اما تعریف معمول این اصطلاح را در واژهنامه انگلیسى آکسفورد، چنین مىتوان یافت: «سوسیالیسم تئورى یا سیاستى است که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید – سرمایه، زمین، اموال و جز آنها – به طور کلى، و اداره آن به سود همگان است»، (داریوش آشورى، دانشنامه سیاسى، ص ۲۰۴)
ابتدا سوسیال دموکراسی شامل انواع گرایشات مارکسیستی از گرایشات انقلابی بود اما بخصوص پس از جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر در روسیه سوسیال دموکراسی بیشتر و بیشتر به گرایشی غیرانقلابی بدل شد. در میانههای سده بیستم سوسیالدموکراتها از اِعمال قوانین جدیتر کار، ملی کردن صنایع اصلی و ایجاد دولت رفاهی هواداری میکردند .
لیبرال دموکراسی « Liberal Democracy » گونه ای ایدئولوژی و نظام سیاسی است که در بیشتر کشورهای غربی رواج دارد . علیرغم کاربرد زیاد این اصطلاح ، هیچ تعریف جامعی از لیبرال دموکراسی وجود ندارد . در عین حال می توان آن را « شکلی از دموکراسی غیرمستقیم یا دموکراسی بر اساس نمایندگی است که اعتقاد به حقوق طبیعی و مدنی انسان، برابری حقوق سیاسی و قضایی همه شهروندان، از مشخصههای اصلی آن به شمار میرود .» از این رو همواره در توضیح این واژه بیشتر تلاش می شود تا مشخصههای نظامهای لیبرال دموکراسی را تبیین کنند، شاید به این جهت که نظریه لیبرال دموکراسی را تلاشی تعارضآمیز، برای امتزاج مواضع لیبرالیستی و دموکراتیک در هیات یک نظریه واحد میدانند .
هرچند با بررسی دقیق منابع متعدد، میتوان دریافت که لیبرال دموکراسی، نه دموکراسی است و نه لیبرالیسم، بلکه لیبرال دموکراسی ترکیبی از برخی از ویژگیهای دموکراسی و لیبرالیسم را به تنهایی در خود دارد، و در عین حال تفاوتهایی میان نظام لیبرال دموکراسی و دموکراسی و لیبرالیسم به چشم میخورد؛ از جمله اینکه دموکراسی جمعگراست، بر خلاف آن، لیبرالیسم به تصمیمگیری و اصالت فردی اهمیت میدهد؛ دموکراسی بر عمومی بودن قلمرو افراد، لیبرالیسم بر خصوصی بودن آن و لیبرال دموکراسی به قلمرو تحدید شده تاکید دارد، ولی لیبرال دموکراسی، دموکراسی را تا جایی مطلوب میداند که به آزادی فردی لطمهای وارد نسازد . بنابراین، دموکراسی در نقطه مقابل لیبرالیسم، به تقدم منافع فردی بر منافع جمعی میاندیشد . البته لیبرال دموکراسی میکوشد، منافع فردی و جمعی را زیر یک سقف گرد آورد؛ با این وصف، میل به اکثریت در آن بیش از اقلیتگرایی است . دموکراسی یک نظام حکومتی و لیبرالیسم یک نظام فکری است . لیبرال دموکراسی، دموکراسی را یک روش برای تصمیمگیری در چارچوب ارزشهای لیبرالیسم تلقی میکند، از این رو، دموکراسی بر نوعی ایدهآلیسم استوار است . لیبرال دموکراسی، نه تنها به آزادی دموکراسی و رفاه لیبرالیستی، بلکه به ترکیب و ارایه توأم رفاه و آزادی میاندیشد .
در ادامه جهت تبیین دقیق تر مفهوم لیبرال دموکراسی اشاره ای گذرا به چگونگی شکل گیری این ایدئولوژی می پردازیم :
واژه « Liberal » در اصطلاح به یک گونه طرز تفکر در زمینههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دینی گفته میشود که تکیه اصلی آن بر آزادی هر چه بیشتر و توجه به حقوق طبیعی افراد است. مفهوم اصلی ایدئولوژی لیبرالیسم ، آزادی شهروندان در سایه حکومت محدود به قانون است و قانون گرایی ، تفکیک قوا ، رعایت حقوق بشر و حکومت مبتنی بر نمایندگی از اصول آن محسوب می شود. مکتب لیبرالیسم اولین بار به عنوان یک حزب سیاسی در سال ۱۸۵۰ م در انگلیس مطرح گردید .
آزادی های بی حدو مرز، بازار کاملا آزاد و سود جویی های سیری ناپذیر، نابرابری های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ناشی ازتفکرات«لیبرالیسم کلاسیک» و اندیشه های «جان لاک» و «آدام اسمیت» نه تنها اهداف و امید های اولیه این مکتب را محقق نساخت ؛ بلکه موجب سلب شدن همان آزادی های فردی از افراد بی شمار و پدید آمدن توده انبوه کارگران فقیر در کنار انباشت ثروت کارفرمایان و هزاران مشکل فردی و اجتماعی دیگر گردید ودر صحت و اتقان اندیشه های لیبرالیسم اولیه ، شک و تردید انداخت. از این رو در اوائل قرن بیستم بسیاری از اندیشمندان لیبرال، در لیبرالیسم افراطی اولیه تجدید نظر کردند . این نسل از لیبرالیستها – موسوم به لیبرال دموکرات- با توجه به چالش ها و بحران های جدید ، معتقد به افزایش فعالیت و دخالت دولت برای رفع نارساییها شدند . در نتیجه حمایت از «اقتصاد مختلط» و فروکاستن از آزادیهای اقتصادی جزو اندیشه لیبرالی در اوایل قرن بیستم شد . و به مفهوم « برابری در فرصت ها» به عنوان هدف اصلی از دخالت دولت در امور اقتصادی توجه گردید. بدین ترتیب اندیشه «برابری» در کنار اندیشه «آزادی» در ایدئولوژی لیبرالیسم جای گرفت . دولت در فلسفه جدید لیبرالیسم مکلف شد تا از طریق مداخله اقتصادی از تأثیر نابرابری های اجتماعی کاسته و حداکثر بهروزی و رفاه و شادی را برای حداکثر مردم تامین کند . این اندیشه مبنای نظری «دولت رفاهی» قرار گرفت؛بر اساس آن دولت موظف شد که برای تمامی شهروندان، ایمنی، رفاه، امکانات درمانی، بیمه و . . . را تامین کند . و مشارکت سیاسی همه طبقات اجتماعی ، مبارزه با فقر و بیکاری ، را سرلوحه اقدامات خود قرار دهد. بدین ترتیب دنیای غرب، دموکراسی رایجسدههای قبل از قرن ۱۷ و لیبرالیسم کلاسیک قرن ۱۸ را پشتسر گذاشته، و در اواخر قرن ۱۹ پا به عصر و عرصه لیبرال دموکراسی نهاد . هرچند با وجود مشکلات ، کاستی ها و بحرانهای ناشی از تناقضات و چالش های نظری و عملی لیبرال دموکراسی گونه ای جدید از لیبرالیسم به نام نئولیبرالیسم در دهه آخرین قرن ۲۰، با افول دولتهای لیبرالی و رفاهی، به وجود آمد که آن هم برای ایجاد زمینههای انعطافپذیری در برخی آرای اقتصادی و اجتماعی، به منظور نجات لیبرالیسم از گردابها، تناقضها و تنشهای نظری و عملی تلاش می نماید .
چهت آشنایی بیشتر و مطالعه ر.ک :
۱- فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بیات و جمعی از نویسندگان، مؤسسه اندیشه و فرهنگی دینی
۲ – لیبرالیسم غرب، آنتونی آرپلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز
۳- اندرو هی وود، درآمدی بر ایدئولوژیهای سیاسی، ترجمه محمود رفیعی مهرآبادی، تهران ؛ وزارت امور خارجه ، ۱۳۷۹ .
۴ – درآمدی بر چالش های لیبرال دموکراسی، علیرضا محمدی، نشریه معرفت، ش ۱۰۲
۵ – آنتونی آربلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم، ترجمه عباس مخبر ، تهران؛ نشر مرکز،
۶- عبدالرحمن عالم، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، تهران؛ وزارت امور خارجه، مرکز چاپ وانتشار، ۱۳۷۷ .
۷ – عبدالرسول بیات، فرهنگ واژه ها ، قم؛ مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱٫
۸ – علی اصغر حلبی، اندیشههای سیاسی قرن بیستم، تهران؛ اساطیر ، ۱۳۷۵٫
۹ – حسین بشیریه، اندیشههای سیاسی قرن بیستم، جلد دوم:لیبرالیسم و محافظه کاری
۱۰- انتقاداتی بر لیبرال دموکراسی ، مرتضی شیرودی ، پگاه حوزه ، ش ۱۱۲ .
برگرفته از وبسایت پرسمان