آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
دوشنبه ۵ام آذر ۱۴۰۳
شما اینجا هستید: / نوشتار / تحلیلی بر کتاب قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو

تحلیلی بر کتاب قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو

تحلیلی بر کتاب قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو
22 می 2015 - 20:33
کد خبر: ۱۴۹۸۱
تحریریه آرازنیوز

 ژان ژاک روسو نویسنده، فیلسوف و اندیشمند بزرگ فرانسوی و خالق آثاری چون “قرارداد اجتماعی” (Le Contrat Social) و “امیل” (Emile) بدون شک یکی از پر نفوذ ترین اندیشمندانی بود که نظریات و عقایدش در شکل گیری انقلاب کبیر فرانسه اثر گذاشت.

کتاب قرار داد اجتماعی قسمتی از کتاب بسیار جامع تری بنام “تشکیلات سیاسی”(Institutions Politiques ) بود که روسو در سال ۱۷۴۳ شروع به نوشتن آن کرد و هیچگاه آن را به پایان نرساند. در این سال روسو منشی خصوصی Comte de Montaigu سفیر فرانسه در جمهوری ونیز بود. سفیر یک ژنرال بازنشسته بود و از دانش و تجربه سیاسی بهره چندانی نداشت. روسوی با هوش و با استعداد که زبان ایتالیائی هم میدانست تمام وظایف سفیر را انجام میداد ولی متاسفانه هیچ مقام سیاسی نداشت و فقط در استخدام شخصی سفیر بود. این مطلب را سفیر ناشیانه مرتب به او یاد آوری میکرد. در این شرایط روسو احساس میکرد که دست کم گرفته شده و مرتباً تحقیر میشود. پس از یک سال اختلاف روسو با سفیر بالا گرفت و او کار خود را از دست داد. روسو روح و مغز یک نابغه ولی موقعیت یک خدمتکار را داشت.

ژان ژاک روسو (Jean Jacques Rousseau) در سال ۱۷۱۲ در شهر ژنو بدنیا آمد. او دومین فرزند ایزاک روسو ساعت ساز احساساتی و غیر مسئول این شهر بود. مادر او چند روز پس از دنیا آمدنش از دنیا رفت و او بوسیه خاله و دایه اش بزرگ شد. ایزاک روسو که علاقه زیادی به مطالعه داشت هر شب برای او و برادرش کتاب های تاریخی و بیوگرافی میخواند. هنگامی که ده ساله بود، پدرش که در یک دوئل شرکت کرده بود، برای فرار از زندان مجبور به ترک ژنو شد و ژان ژاک و برادرش را به یک روحانی کلوینیست (Calvinist)سپرد. در سیزده سالگی روسو به کار حکاکی نزد صاحب خانه اش مشغول شد. در این زمان صاحب کارش محدودیت های بسیاری را برای او قائل شده بود و این تجربه حرفه ای روسو چندان رضایت بخش نبود و او برای اولین بار بیگاری را تجربه کرد.

در ۱۶ سالگی او تصمیم گرفت ژنو را بقصد ایالت کاتولیک ساووا( Savoie) ترک کند. در آنجا کشیش های کاتولیک و پیروانشان کوشش میکردند کسانی را که از ژنو پروتستان طرد شده بودند به مذهب کاتولیک هدایت کنند. در ساووا او با بارونس وارنز (Warens) سی ساله که از شوهرش جدا شده و زندگی اش را وقف کمک به جوانان کرده بود آشنا شد. بارونس وارنز ابتدا او را به تورینو نزد یک کشیش کاتولیک فرستاد تا او را به مذهب کاتولیک در آورد. روسو برای امرار معاش مجبور شد که دربان کشیش شود. بالاخره روسو دوباره به خدمت بارونس وارنز رفت و این بار پذیرفته شد. لوئیز وارنز کتابخانه خود را در اختیار او گذاشت و برایش معلم موسیقی گرفت. پس از مدتی مطالعه در کتابخانه شخصی وارنز روسو خودش مشغول به تدریس موزیک شد و تصمیم گرفت که نویسنده شود و بالاخره به استخدام کنت دو مونتگو سفیر فرانسه در ونیز در آمد. در آنجا متقاعد شد که همه چیز به سیاست وابسته است وتصمیم گرفت که نظریات سیاسی خود را در کتاب جامعی با عنوان “تشکیلات سیاسی” بنویسد.

روسو پس از مدت کوتاهی عازم فرانسه شد و درآنجا با دنی دیدرو(Denis Diderot) آشنا شد. این دو پس از مدتی تبادل نظر تصمیم گرفتند که دنیای سیاسی ادبی فرانسه را تسخیر کنند. روسو در ابتدا به عنوان یک موزیسین مشغول به کار شد و یک سیستم نت نویسی جدید ابداع کرد که متاسفانه مورد قبول آکادمی قرار نگرفت. ولی باعث معروفیت او شد. سپس به نوشتن باله و اپرا روی آورد و تا حدی هم مورد استقبال واقع شد و آثار او به روی صحنه رفت. در این زمان دوست و همکارش دیدرو مشغول تنظیم یک دایرتالمعارف بود.

دیدرو تمام جامعه انتلکتوئل فرانسه را در نوشتن این کتاب شرکت داد. روسو هم در ابتدا در مورد موزیک و سپس در موارد دیگری هم در نوشتن این دایرتالمعارف سهیم شد. نوشتن دایرتالمعارف باعث زندانی شدن دیدرو شد. او که به الهیات اعتقاد نداشت متهم به الحاد شد و در اثر فشار روحانیون آن زمان زندانی شد.

در یک بعد از ظهر که روسو به دیدن دیدرو در زندان رفته بود در بین راه در روزنامه مرکور دو فرانس خواند که اکادمی دیژون (Dijon) جایزه ای برای بهترین مقاله در مورد اینکه “آیا ارتقاع هنر و علوم باعث بالا بردن اخلاق و یا فساد جامعه میشود” در نظر گرفته. به نظر روسو تحولات جدید در هنر و علوم باعث فساد اخلاق جامعه میشد. دیدرو با وجود آنکه با روسو در این مورد موافق نبود او را تشویق کرد که در مسابقه ادبی شرکت کند و نظریاتش را بیان کند.

دیدرو و اکثر روشنفکران معاصر او از شاگردان مکتب “فرانسیس بیکن “ّ (Francis Bacon) بودند. آنها معتقد بودند که پیشرفتهای علمی باعث بهبود زندگی بشر میشود. به نظر آنها دو قدم اصلی در این زمینه میبایست برداشته شود. قدم اول از بین بردن خرافات و قدم دوم حرکت جمعی دانشمندان در رسیدن به این هدف بود. تدوین دایرتالمعارف هم در این جهت بود.

روسو تمام نظریات فرانسیس بیکن را زیر سئوال برد و موفق به بردن جایزه ادبی شد. به نظر او فراوانی باعث تجمل و تجمل باعث فساد میشد.

روسو در جائی به مشاهداتش در دوران جوانی از زندگی مردم یک دهکده در کوههای مشرف به دریاچه نوشاتل اشاره میکندو میگوید که چقدر تحت تاثیر زندگی ساده وبی غل و غش آنجا واقع شده بود. در آنجا تمام زمینها بطور مساوی بین افراد تقسیم شده بود. همه در یک جامعه کاملا برابر زندگی میکردند. تمام اهالی در همه زمینه ها تبحر داشتند. خانه هایشان را خودشان میساختند و زمینهایشان را خودشان میکاشتند. همه آنها میتوانستند بخوانند و برقصند وفلوت بنوازند و از همه مهمتر همه آنها سلیقه های بسیار خوبی داشتند. جامعه به اندازه کافی کوچک بود که تمام آنها بتوانند در تصمیم گیری های عمومی شرکت کنند. دمکراسی آنها شبیه دمکراسی دردولت شهر های یونان قدیم بود.

در سال ۱۷۵۴ هنگامیکه روسوچهل و دو ساله بود دومین مقاله خود را برای آکادمی دیژون نوشت. این مقاله که موفق به کسب جایزه اول نشد دراین مورد بود که “نا برابری ها از کجا سرچشمه میگیرند وآیا قوانین طبیعی در آن دخالت دارند؟”.

به نظر روسو آنچه بشر را از حیوانات متمایز میکرد قدرت خود آموزی و اخلاق طبیعی او بود. در طبیت انسان به تنهائی زندگی میکرد. هنگامی که وارد جامعه بشری شد و شروع به همکاری با دیگران در شکار و دفاع در مقابل بلایای طبیعی کرد، این وابستگی اجتماعی باعث افزایش حس همدردی شد و منجر به ایجاد احساساتی چون ملاحظه حقوق دیگران و مسئولیت اجتماعی شد ولی مسائل دیگری هم پیش آمد. برای مثال کشاورزی باعث محسور کردن زمین و ایجاد فکر مالکیت شد. روسو در اینجا گفته مشهوری دارد : ” اولین انسانی که پس از محسور کردن زمین اعلام کرد که آن قطعه زمین به او تعلق دارد و دیگران را متقاعد کرد که نظر او را قبول کنند، اولین کسی بود که زندگی اجتماعی را ایجا کرد.” در اینجا روسو اضافه میکند که زمانیکه انسان ادعای مالکیت میکند، عدم برابری استعداد و تبحر او در کارش تبدیل به عدم برابری دارائی او با دیگران میشود. ثروت باعث میشود که گروهی گروه دیگر را به بردگی وادار کند. اندیشه مالکیت باعث تحریک احساسات شده و منجر به مناقشه میشود. در واقع ایجاد جامعه باعث ایجاد جنگ میشود. بنا براین لازم است که قوانینی وضع شود که نظم و آرامش را برقرار کند. در واقع ثروتمندان جامعه بیشتر از دیگران به ایجاد قوانین نیازمندند. ایجاد جامعه و قوانین باعث ایجاد نابرابری در بین افراد جامعه میشود.

در مورد جمهوری ژنو روسو یاد آور میشود که در آنجا بین برابری ای که طبیعت برای بشر به ارمغان آورده و نابرابری ای که خود آنها در جامعه ایجاد کرده اند توازنی اندیشمندانه برقرار شده. در واقع قوانین بصورتی تدوین شده اند که با قوانین طبیعت ضدیت نمی‌کنند و نتیجه آن رضایت و شادمانی مردم است.

با این وجود زمانی که کتابهای قرارداد اجتماعی و امیل به چاپ رسید هردو کتاب بوسیله جمهوری ژنو سوزانده شد و دستور جلب نویسنده آن صادر شد. علت اصلی این بود که بر خلاف ظاهر دموکراتیک جمهوری ژنو در حقیقت آنجا بوسیله چند فامیل پر نفوذ اداره می‌شد.

دوازده سال بین برنده شدن جایزه دیژون برای مقاله معروفش در مورد اعتلای علم در جامعه که در سن ۳۸ سالگی نوشته شد و نوشتن قرار داد اجتماعی که در سن ۵۰ سالگی نوشته شد، پر بار ترین مرحله زندگی او بود. با وجود اینکه در تمام این مدت بعلت بیماری مجاری ادرار از درد رنج میبرد، او نوشتن “امیل”، “قرارداد اجتماعی” و”لا نوول الوئیز” را همزمان ادامه میداد. در این دوازده سال او مقاله بحث در مورد نابرابری ها و مقالات جوابیه به دالامبر و ولتر و مقاله ای در مورد موزیک فرانسوی که در آن سبک ملودیک طبیعی ایتالیائی را در مقابل سبک تصنعی موزیک فرانسوی آن زمان توصیه میکرد و “رساله در مورد منشاء زبان ها” را هم تدوین کرد.

طرز فکر و نظریات بسیاری از روشنفکران آن روز که مانند استادشان فرانسیس بیکن به یک حکومت مقتدر اعتقاد داشتند برای روسوی عاشق آزادی قابل قبول نبود. استبداد خیرخواهانه به نظر او بد ترین نوع این حکومت ها بود. اکثر روشنفکران معتقد بودند که حکومت نتیجه قرارداد بین مردم است و علت وجودی آن حمایت و حفظ منافع آنهاست. حکومت باید قدرت کافی برای حفظ منافع مرم داشته باشد. آنها درعین حال معتقد بودند که

لازم بود که قدرت حکومت به نحوی محدود شود و حتی معتقد بودند که حکومت باید به چند مرکز قدرت تقسیم شود. در میان آنها توماس هابس تنها کسی بود که معتقد به قدرت مطلق و تقسیم نشده حکومت بود. به نظر او مردم باید بین آزادی و زندگی در جامعه یکی را انتخاب کنند و داشتن هر دو آنها غیر ممکن بود. به نظر او آزادی منجر به آنارشیسم میشد و امنیت فقط از طریق اطاعت بدست میامد. روسو در این نکته که حکومت باید مطلق باشد با هابس موافق بود ولی نمیتوانست قبول کند که مردم باید بین آزادی و زندگی تحت یک حکومت یکی را انتخاب کنند. روسو که عاشق آزادی بود معتقد بود که مردم میتوانند هر دو را داشته باشند. هم آزاد باشند و هم عضو یک جامعه سیاسی. در واقع کتاب قرار داد اجتماعی روسو جوابیه ایست به هابس در این مورد.

بر خلاف این نظریه که زندگی بشر فقط در طبیعت آزاد است روسو میگوید که زندگی بشر در طبیعت یک زندگی ابتدائی است و اندیشمندانه وکامل نیست. فقط در جامعه است که بشر میتواند با گسترش اطلاعات و نیروی فکری آزادی خود را گسترش دهد و موجودی متفکر و با تقوا شود. بر خلاف نظریه هابس به نظر روسو بشر میتواند هم آزاد باشد و هم عضو یک جامعه سیاسی به شرطی که در اداره جامعه شرکت داشته باشد. مردم با در دست داشتن قدرت حکومتی میتوانند هم آزادی داشته باشند و هم از مواهب زندگی در یک جامعه برخوردار شوند. اطاعت از قوانین چنین جامعه ای با بردگی در یک حکومت مطلقه قابل مقایسه نیست. چنین جامعه ای یک جامعه دمکراتیک واقعی است.

روسو در کتاب قرارداد اجتمائی پس از بررسی انواع حکومتهای موجود نتیجه گیری میکند که دمکراسی یا مردم سالاری که در آن کلیه افراد عاقل و بالغ جامع در کلیه تصمیم گیریهای عمومی شرکت میکنند تنها حکومتی است که در آن شهروندان احساس آزادی میکنند، به تصمیم گیریهای عمومی احترام میگذارند و خود را در تقابل با دستگاه حکومتی نمی بینند. در این سیستم تمام تصمیم گیریها به آرائ عمومی گذاشته میشود و شهروندان در تمام زمینه های حکومتی شرکت میکنند .

خلاصه آنچه گذشت اینست که بر خلاف توماس هابس که معتقد بود قدرت باید مطلق باشد و مردم بین آزادی و زنگی در یک جامعه یکی را انتخاب کنند روسو که عاشق آزادی بود معتقد بود که مردم میتوانند همزمان هم عضو یک جامعه سیاسی باشند وهم آزاد.

در واقع روسو ادعا میکند که فقط در شرایط زندگی در یک جامعه انسان میتواند حد اکثر آزادی را بدست آورد. در حقیقت انسان ها میتوانند هم اداره شوند و هم آزاد باشند در صورتیکه خودشان خود را اداره کنند.

فلاسفه ای چون هابس و لاک میگفتند مرم حق حاکمیتی را که طبیعت به آنها داده به حاکمان خود تفویض میکنند تا بتوانند در جامعه مدنی زندگی کنند. روسو با این نظریه مخالفت میکند و میگوید حق حاکمیتی که طبیعت به انسان ها داده باید در دست انسان ها باقی بماند. بنظر روسو فقط با دمکراسی میتوان هم عضو جامعه مدنی باقی ماند و هم آزاد بود. در چنین جامعه ای مردم آزاد از هیچ چیز بغیر از قانون اطاعت نمیکنند و بخاطر قدرت قانون از هیچ انسانی اطاعت نمیکنند. بنظر روسو انسان ها آزادی و استقلال خود را به آزادی سیاسی و اخلاقی تبدیل میکنند.

برای روسو قانون تجسم اراده عمومی است.

بنظر روسو داشتن ارباب درست نیست ولی داشتن یک معلم و مربی درست است تا آنجا که ما داوطلبانه از او پیروی کنیم.

به نظر روسو برای یک دمکراسی واقعی شرایط زیر باید مهیا باشد.

۱٫ کشور باید بسیار کوچک باشد بطوریکه همه مردم همدیگر را بشناسند و بسادگی بتوانند دورهم جمع شوند.

۲٫ وجود سادگی رفتار و گفتار تا از بحثهای بیهوده پرهیز شود.

۳٫ درجه بالائی از برابری هم از نظر مالی وهم از نظر موقعیت اجتمائی وجود داشته باشد.

۴٫ پرهیز از زندگی تجملی زیرا تجمل ایجاد فساد میکند.

او همچنین اضافه میکند که بقول یک نویسنده معروف و معتبر این شرایط در صورتیکه تقوا یا پاکدامنی وجود نداشته باشد به موفقیت نمی انجامد. او گوشزد میکند که این شرط برای موفقیت تمام انواع حکومتها لازم است.

روسو میگوید هیچ حکومتی به اندازه دمکراسی در خطر جنگ داخلی و و از هم پاشیدن نیست از اینرو باید همیشه هشیار بود.

به نظر روسو هیچوقت یک دمکراسی واقعی و کامل وجود نداشته و نخواهد داشت.

در مورد حکومت اکثریت بر اقلیت او عقیده داشت که آن هم با قوانین طبیعی سازگار نیست.

در جوامع بزرگتر که امکان شرکت عموم مردم در کلیه تصمیم گیریها نیست مردم نمایندگانی را انتخاب میکنند که بجای آنها و از طرف آنها در تصمیم گیریها شرکت کنند. این نوع سیستم حکومتی که امروزه در بیشتر کشورها معمول است از نظر روسو دمکراسی نماینده‌ای(Representative Democracy) است و تمام مزایای دمکراسی تعریف شده بالا را ندارد ولی شاید نزدیکترین سیستم به دمکراسی واقعی باشد.

در مضار و کمبودهای دمکراسی نماینده‌ای مطالب بسیاری گفته و نوشته شده که اهم آنها اینست که در این سیستمها نمایندگان انتخاب شده همیشه منافع انتخاب کنندگانشان را حفظ نمیکنند و در بسیاری از مواقع منافع شخصی بر منافع عمومی تقدم می‌گیرد. از سوی دیگر شهروندانی که مستقیما در تصمیم گیریها شرکت نمی‌کنند نسبت به حکومت احساس بیگانگی پیدا می‌کنند و آنچنان که باید حکومت را از آن خود نمی دانند.

در سال های اخیر در کشور های غربی تصمیم گیری‌های بسیار مهم به رفراندوم یا آرای عمومی گذاشته میشود ولی بعلت مخارج زیاد و کندی کار فقط تصمیم‌های بسیار مهم نظیر پیوستن یا جدا شدن از اتحادیه اروپا و مسائلی چون استقلال اسکاتلند به آرای عمومی گذاشته می‌شود. با توجه به اینکه امروزه وسائل ارتباط جمعی و شبکه اینترنتی جهانی شرکت مردم را در تصمیم گیری ها آسان تر کرده است در صورت یافتن روش های عملی این امکان وجود دارد که در موارد بیشتری مراجعه به آرای عمومی صورت گیرد و این قدمی است در شرکت هرچه بیشتر مردم در تصمیم گیری‌ها و نزدیک تر شدن به مرم سالاری واقعی. بدین ترتیب پدیده بیگانگی کمرنگ تر شده ومعایب دموکراسی نماینده‌ای از میان براشته شده و از خرد جمعی استفاده بیشتر می‌شود.

در خاتمه کتاب در قسمت نتیجه گیری روسو میگوید که او میبایست مطالعاتش را با در نظر گرفتن مسائل زیر تکمیل میکرد. مسائلی نظیر روابط خارجی دولتها شامل قوانین ملیتی ،بازرگانی و حقوق مربوط به جنگ و کشورگشائی، قوانین حقوق بین المللی، مذاکرات، عهدنامه ها وبسیاری مسائل دیگر ولی وسعت مطالب از افق دید محدود او خارج بود. از اینرو به انچه که می‌دانسته اکتفا کرده است.

منبع نوشته

روی خط خبر