آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
جمعه ۲ام آذر ۱۴۰۳
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / اندیشه / آیا دنیا در آتش می‌سوزد؟- دومینیک تیرنی

آیا دنیا در آتش می‌سوزد؟- دومینیک تیرنی

آیا دنیا در آتش می‌سوزد؟- دومینیک تیرنی
27 فوریه 2015 - 03:22
کد خبر: ۱۳۲۴۶
تحریریه آرازنیوز

آیزیا برلین، فیلسوف سیاسی انگلیسی تبار، در مقاله ۱۹۹۴ خود که آن را «پیامی برای قرن بیست و یکم»۱ می نامد ، می نویسد: “من آدم بسیار مسنی هستم و تقریبا یک قرن زندگی کرده ام.”

این فیلسوف ۸۵ ساله در ادامه نگاهی به فجایع خونبار دهه های گذشته دارد و به چشم انداز مثبت هزاره ی پیش رو اشاره می کند. او می نویسد: “جنایات چنگیزخان در مقایسه با انقلاب روسیه و پیامدهای آن از جمله سرکوب، شکنجه و قتل هایی که لنین، استالین، هیتلر، مائو و پول پوت مرتکب شدند بی اهمیت جلوه می کند. به هر حال با گسترش دموکراسی استبدادهای بزرگ رو به زوال هستند و خواهند بود و حتی این روز برای چین نیز خیلی دور به نظر نمی رسد.” با این وجود او در ادامه اشاره می کند که “من احتمالا این آینده روشن را، که باور دارم در راه است، نخواهم دید.” برلین سه سال بعد در ۱۹۹۷ در گذشت.

این روزها رویای این فیلسوف درمورد روزهای بهتر برای بشریت، تنها یک توهم دردناک به نظر می رسد. انگار کل دنیا در آتش می سوزد. بعد از ۲۰۱۱ تظاهرات غیرخشونت آمیز علیه رژیم بشار اسد در سوریه به یک جنگ داخلی وحشیانه تبدیل شد. در بهبوهه خشونت های فرقه ای، گروه داعش ظهور پیدا کرد. این گروه صدها حرکت جهادی در سوریه تا شمال عراق انجام داد و نهایتاً یک خلافت جدید اعلام کرد. در سال ۲۰۱۱، سقوط حکومت قزافی در لیبی منجر به یک خلا امنیتی و یک جنگ تمام عیار بین رقبای نظامی برای به دست آوردن قدرت شد. در تابستان ۲۰۱۴، اسرائیل عملیات خونینی برای سرکوب شلیک های موشکی از غزه انجام داد. در این میان روسیه با جداسازی شبه جزیره کریمه از اوکراین به آتش خشونت جدایی طلبان در شرق اوکراین دامن زد. در سال ۲۰۱۲، مارتین دمپزی رئیس ستاد مشترک مدیران گفت که “دنیا از هر زمان دیگری خطرناک تر شده است.”۲

با این وجود از یک زاویه دیگر می توان شاهد آن اینده روشنی که برلین پیش بینی کرد بود. استیون پینکر در کتاب “فرشته های بهتر طبیعت ما” شواهد فراوانی جمع آوری می کند که نشان می دهد تمام انواع خشونت در طول قرن ها به طور یکنواخت کاهش پیدا کرده است. امروز او می نویسد: “ما احتمالاً در صلح آمیزترین دوره حیات بشر زندگی می کنیم“.۳ مسلماً نخبگان متفقاً موافقند که جنگ های عالمگیر کاهش چشمگیر داشته است۴ ، بخصوص پس از ۱۹۴۵ ۵.

چگونه این دو دیدگاه را با هم مطابقت دهیم؟ شاید پینکر و همکارانش ساده انگارانه با چنین داده هایی مشغول بودند درست همان وقتی که حلب در آتش می سوخت. به هر حال آبراهام لینکول رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی مراسم تحلیف خود در سال ۱۸۶۱ به کتاب “فرشته های بهتر طبیعت ما” اشاره کرد. این اتفاق درست قبل از ظهور جنگ داخلی ناگواری بود که ۷۵۰۰۰۰ آمریکایی را به کام مرگ کشاند.۶

و شاید در مقابل دنیا واقعاً در حال صلح آمیز تر شدن است اما جار وجنجال دسته ای از بازها در حکومت و رسانه ها مانع می شود تا این حقیقت را درک کنیم.

حقیقت این است که خشونت جهانی بی تردید کاهش یافته است، خصوصاً در زمینه‏ی جنگهای میان کشورها. اما همزمان با کاهش درگیری ها، جنگ های داخلی بغرنجی درمقابل ما قد علم کرده اند که چالش های فراوانی را سبب می شوند. داستانِ دو دنیا است. برای روابط بین دولتها، بهترین زمان است، اما برای کشور های ضعیف که درگیر مشکلات داخلی هستند، احتمالاً بدترین زمان پیش روست. و اینجاست که حوزه های جنگ و صلح با هم برخورد می کنند. کشورها ممکن است مستقیماً با هم در جنگ نباشند اما از دخالت در درگیری های داخلی همدیگر ترسی ندارند. جنگ های داخلی تبدیل به عرصه اصلی رقابت نظامی بین دولت ها شده اند. جهان در آتش نمی سوزد. اما زغال های خاموش نیز ممکن است ناگهان شعله بکشند.

بهترین زمان‌ها

بیاید با خبر خوب شروع کنیم. از زمان جنگ جهانی دوم کاهش چشمگیری در جنگ های بین دولتها و جنگ هایی که بین ارتش های کشورهای شناخته شده اتفاق می افتد، دیده می شود. مسلماً این دولت ها نیستند که ناگهان به نمونه های کامل فضیلت بدل شده اند. سیاست بین المللی همچنان میدان مبارزه است. جنگ های بین دول هنوز اتفاق می افتند، مانند جنگ وحشیانه ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰٫،اما این درگیری ها امروزه بسیار نادرند.
جنگ جهانی دوم اوج خشونت های بین المللی بود و پیش درآمد دوره ای شد که جان لوئیس گدیس (تاریخ نگار) آن را “صلح بلندمدت“۱۰ می نامد. از زمان جنگ کره یعنی حدود ۶۰ سال پیش، قدرت های بزرگ با هم وارد جنگ نشده اند. در اروپای غربی جنگ به مثابه سرگرمی پادشاهان و حکام منطقه بود. اما امروزه گردشگران براحتی می توانند در مرزهای آلمان و فرانسه تفریح کنند.

کشورگشایی با توسل به زور دیگر مورد پذیرش نیست. وزارت های جنگ به وزارت های دفاع تغییر نام داده اند. برپایی امپراطوری از مد افتاده است. برای بیشتر دنیا جنگ دیگر شکوه گذشته را ندارد. تئودور روزولت زمانی بیان کرد: “هیچ پیروزی درصلحی به پای پیروزی نهایی در جنگ نمی رسد“. اما امروزه کدام رهبر یک دموکراسی پیشرفته این سخنان را تکرار می کند؟

دلایل زیادی برای این داستان خوشحال کننده صلح بین المللی وجود دارد. از آن جمله می توان به خاطرات جنگ های جهانی، بازداری هسته ای، گسترش دموکراسی، بهم وابستگی مالی و پدیدار شدن نهادهای بین المللی از قبیل سازمان ملل متحد اشاره کرد. اهمیت دقیق هر کدام از این فاکتور ها جای بحث دارد. اما مشکل بتوان این حقیقت را اتکار کرد که روابط بین المللی وارد یک ثبات مثال زدنی شده است.

بدترین زمان‌ها

و حالا خبر بد: درگیری همچنان به شکل جنگ های داخلی یا خشونت سازماندهی شده درون مرزهای یک دولت وجود دارد. مسلماً “جنگ های چریکی” چیز جدیدی نیست. ظهور این اصطلاح به دو قرن قبل بر می گردد. زمانی که یاغی های اسپانیایی علیه ناپلئون جنگیدند. اما همزمان با از بین رفتن جنگ های بین کشور ها، شورش (های داخلی) به صحنه اصلی درگیری های جهانی بدل شدند. امروزه از هر ۱۰ جنگی که در دنیا اتفاق می افتد، ۹ تای آنها جنگ داخلی هستند.

عواملی که زمینه ساز صلح بین دول شدند برای جلوگیری از جنگ های داخلی ناکارامد ظاهر شدند. درست است که دموکراسی ها علیه هم نمی جنگند، اما گاهی دچار اختلافات داخلی می شوند. سلاح های هسته ای می توانند مانع از حمله‏ی کشورهای خارجی شوند اما در سرکوب شورش ناتوانند. وابستگی های بین المللی می توانند روابط بین دولت ها را صلح آمیز نگاه دارند اما نمی توانند یکپارچگی کشور های صعیف را تضمین کنند.

در همین حال، عوامل زمینه ساز جنگ های داخلی – فقر، پناهجوهای خارجی، منطقه های کوهستانی و جنگلی و ناکارامدی دولتی– همچنان پا برجا هستند. و از سال ۱۹۴۵ سه اتفاق بزرگ در نظام بین المللی سبب از هم پاشیدن کشور های ضعیف شد. اول، از هم پاشیدن امپراطوری های بزرگ اروپا که منجر به پیدایش تعدادی کشور نوپا با نهادهای ضعیف شد که باعث ایجاد موجی از جنگ های داخلی شد. دوم، پایان جنگ سرد و سقوط امپراطوری شوروی مجدداً درگیری های داخلی را به اوج رساند. بعد از اواسط دهه ۹۰ میزان جنگ های داخلی کاهش پیدا کرد. اما با بهار عربی در سال ۲۰۱۱ شوک سوم به این سیستم وارد شد و موج جدیدی از خشونت در لیبی، سوریه و سایر کشور ها به راه انداخت.

تروریست های بین المللی نسبت به پایان دوران جنگ بی تفاوت بودند. در ۱۱ سپتامبر آمریکا مورد حمله قرار گرفت. البته نه توسط ارتش یک کشور، بلکه تنها با گروهی متشکل از ۱۹ نفر. این گروه مثل یک ویروس از سیستم دفاعی آمریکا گذشت و با تبدیل هواپیمای معمولی به یک موشک هدایت شونده از قدرت ملت علیه خودش استفاده کرد. در سال های اخیر مرز بین شورش و تروریسم کمرنگ شده است. برای مثال القاعده از یک گروه تروریستی متعصب به شبکه‏ای غیرمتمرکز از شبه نظامیان تبدیل گشته که به دنبال حکومت در مناطقی ار عراق، سوریه و مالی است.

برای آمریکا جنگ های داخلی کشورهای دیگر تبدیل به یک موضوع اساسی امنیتی شده است. چرا که سبب بحران های حقوق بشری، سیل پناه جویان و تروریسم شده است. بر اساس استراتژی امنیت ملی سال ۲۰۰۲: “امروزه امریکا بیشتر مورد تهدید کشور های از هم پاشیده است تا کشور های توسعه طلب“.۱۱

الوی‏‌ها و مورلاک‌‏ها

در رمان کلاسیک اچ.جی ولز به نام “ماشین زمان“، قهرمان داستان موفق به سفر به آینده دور می شود. او در می یابد که نوع بشر به دو طبقه کاملا متفاوت نقسیم شده است: الوی ها که در ناز و نعمت روی زمین زندگی می کنند و مورلاک های کهن که زیر زمین به سختی کار می کنند و شب ها بیرون می آیند تا از الوی ها تغذیه کنند.

به یک معنا می توان دنیای امروز را با جهان الوی ها و مورلاک ها مقایسه کرد. کشور هایی که در صلح بین المللی به سر می برند و جوامعی که با جنگ های وحشیانه داخلی به خاک و خون کشیده شده اند. گاه گاهی مورلاک ها از محدوده آشوب به منطقه صلح قدم می گذارند. مثل القاعده که از افغانستان ظهور می کند و در ۱۱ سپتامبر به آمریکا حمله می کند.

اما بیشتر اوقات نقش ها کاملا برعکس است و این الوی ها هستند که از مورلاک ها تغذیه می کنند. کشورها از جنگ بین المللی پرهیز می کنند اما ترسی از دخالت کردن در درگیری های داخلی سایر کشورها ندارند. به عبارت دیگر، دولت ها به ندرت مستقیماً وارد جنگهای مرسوم با هم می شوند. در مقابل، دولت ها امروزه از طریق جنگ های نیابتی با هم رقابت می کنند. این عمل از طریق حمایت از شورشهای مخالفان و بخشهای دولتی، با کمک نظامی، حمله هوایی و ارسال نیروی زمینی اتقاق می افتد. امروزه جنگ های داخلی عرصه ی اصلی رقابت نظامی بین کشورها ست. به مانند یه فرد الکی تحت درمان که به طور اتفاقی از مشروب فروشی سر در آورد، جنگ های داخلی فرصتی است که کشورها عادات بد خود را دوباره کشف کنند.

جنگ نیابتی پدیده جدیدی نیست. جنگ داخلی اسپانیا (۱۹۳۶-۱۹۳۹) پیش پرده‏ی جنگ جهانی دوم بود که در آن آلمان نازی و ایتالیای فاشیست از یاغی های دست راستی اسپانیا حمایت می کردند در حالیکه شوروی به رژیم چپ‏ها در مادرید کمک می کرد. در طول جنگ سرد، واشینگتن دائماً از رژیم های درگیر جنگ داخلی با شورشیان حمایت می کرد. برای مثال می توان به جنوب ویتنام و همچنین گروه هایی در افعانستان، انگولا، نیکاراگوئه و جاهای دیگر اشاره کرد.

اما میزان دخالت در درگیری های داخلی رو به افزایش است. احیراً تعداد جنگ های داخلیِ بین المللی شده از سال ۱۹۴۶ به بیشترین تعداد خود رسیده است. در زمان جنگ داخلی در عراق در سال ۲۰۰۳ ایران مستقیما با امریکا وارد جنگ نشد. در عوض تهران شبه نظامیان شیعه را تعلیم داد و مسلح کرد که تعداد زیادی از نظامیان آمریکا و متحدانش را کشتند.

برای روسیه هم جنگ نیابتی مهمترین عرصه برای دخالت نطامی ست. هم در گرجستان ۲۰۰۸ و هم در اوکراین ۲۰۱۴، مسکو از گروههای یاغی که درگیر در جنگ های داخلی اطراف روسیه بودند حمایت کرد.

سوریه بهترین نمونه جنگ های نیابتی ست. ایران، عربستان سعودی، روسیه، آمریکا، بریتانیا، فرانسه، ترکیه و سایر کشورها به گروههای مختلف در میدان جنگ کمک کرده اند.

مشکل بتوان در برابر وسوسه ی دخالت در یک جنگ داخلی مقاومت کرد. بعضی دولت ها به دنبال از بین بردن رنج های بشری هستند. بیشتر اوقات اما دولتها منافع استراتژیک خود را دنبال می کنند. تامین سلاح، مشاوره و ارسال سپاه می تواند پنهان باشد و قابل انکار است. و دخالت می تواند اینجا و آنجا کم و زیاد شود تا نتیجه لازم حاصل شود.

همانطور که دیدیم، دموکراسی، سلاح هسته ای، تغییر هنجارهای جهانی و وابستگی های چندجانبه اقتصادی نشان دادند که بیشتر در جلوگیری از جنگ های بین کشورها موثرند تا جنگ های داخلی. همچنین این عوامل برای جلوگیری از دخالت دولت ها در جنگ های داخلی کشور های دیگر ناموفق بوده‏اند. سلاحهای هسته ای معمولا نمی توانند مانع از دخالت پنهانی در یک جنگ داخلی شوند. و برای دور زدن هنجارهای جهانی علیه خشونت، سپاهیان مداخله کننده تحت عنوان “داوطلب“، “سربازان در مرخصی” یا “اعزام شدگان اشتباهی” معرفی می شوند. همانطور که نیروهای روسیه در کریمه اینگونه توصیف شدند.

چرا افزایش جنگهای داخلیِ بین المللی شده اهمیت دارد؟ اول اینکه این درگیری ها نسبت به مواردی که خانگی باقی می ماندند خونین ترند.۱۴ علاوه بر این، این کشورها با دخالت در جنگ های داخلی با آتش بازی می کنند. جنگ های نیابتی ممکن است درگیری را دوباره به سطح بین دولتی منتقل کنند. به گونه ای که “الوی ها” دوباره مستقیماً با هم وارد جنگ شوند. در درگیری های نیابتی، کشور حامی معمولاً در حاشیه باقی می ماند و همدست محلی از اختیار عمل بالایی برخوردار است. لذا همدست محلی ممکن است به گونه ای غافلگیر کننده عمل کند. نمونه ی آن شلیک به جت هواپیمایی مالزی در شرق اکراین است. امروزه جنگ های داخلی بین المللی شده را می توان مهمترین تهدید برای صلح جهانی محسوب کرد.

یک دنیای بهتر

با کاهش درگیری ها در قرن بیستم، ایزایا برلین آینده ای بهتر برای بشریت تصور کرد. در بسیاری از جنبه ها این آرزوها به حقیقت پیوست. ما خوش شانس هستیم که در دوره ای زندگی می کنیم که جهان در یک صلح مثال زدنی به سر می برد. هیچکس در سال ۱۹۴۵ تصور نمی کرد که که کشور ها جنگ های بین دولتی مرسوم را کنار بگذارند. کل جهان در آتش نمی سوزد. مسلماً خاکستر درگیری های امروز در مقایسه با آتش مهارنشدنی جنگ های دیروز کمرنگ به نظر می رسد.

اما حذف تقریبی جنگ های بین دولتها سبب ایجاد مشکل حل نشدنی جنگ های داخلی به عنوان مهمترین منشاء درگیری های جهانی شده است. و همان کشورهایی که جنگ های بین دولتی را کنار گذاشته اند کاملاً مشتاق به دخالت در درگیری های داخلی هستند.

این جهان ماست: الوی ها و مورلاک ها، در صلح و جنگ زده، با ثبات و پرآشوب. جهانی با درگیری های داخلی بهم ریخته نسبت به جهانی که عرصه جنگ های خشونت بار بین دولتی ست، ترجیح دارد. اما برای آمریکا و هم پیمانانش، مدیریت جنگ های داخلی بین المللی شده چالش های جدیدی به همراه دارد. واشینگتن باید منابع صلح بین المللی را تقویت کند و دستاویزهای جدیدی برای مهار شعله های جنگ داخلی بیابد. ما در زمانه بهتری زندگی می کنیم، تنها باید قادر به مراقبت از آن باشیم.

* دومینیک تیرنی محقق ارشد موسسه تحقیقاتی فارن پالسی در حوزه امنیت ملی و دانشیار علوم سیاسی در کالج سوارتمور است. او دکترای سیاست بین‌المللی خود را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد و دوره‌های مطالعاتی در مرکز مرشون دانشگاه اوهایو، دانشگاه هاروارد، و مدرسه جان اف کندی در دانشگاه هاروارد گذرانده است. او مولف کتاب “ما چگونه می‌جنگیم: جنگ‌های صلیبی، مرداب، و مدل آمریکایی جنگیدن (۲۰۱۰)، ناتوان از پیروزی: بررسی پیروزی و شکست در سیاست بین‌المللی (۲۰۰۶) به همراه دومینیک جانسون که جایز‌ه‌ی بهترین کتاب از بنیاد مطالعات بین‌الملل را دریافت کرد.

منبع مقاله: موسسه تحقیقاتی فارن پالیسی.

ترجمه: رضا عرب

[۱] http://www.nybooks.com/articles/archives/2014/oct/23/message-21st-century/

[۲] http://www.cato.org/policy-report/septemberoctober-2014/most-dangerous-world-ever

[۳] http://stevenpinker.com/pages/steven-pinker-honestly-best-time-be-alive

[۴] http://stevenpinker.com/files/pinker/files/intl_studies_review.pdf

[۵] http://www.hsrgroup.org/human-security-reports/2013/overview.aspx

[۶] http://www.bartleby.com/124/pres31.html

[۷]http://www.theatlantic.com/technology/archive/2012/11/5-charts-about-climate-change-that-should-have-you-very-very-worried/265554/

[۸] http://www.systemicpeace.org/CTfigures/CTfig03.htm

[۹] http://www.vox.com/2014/9/23/6829399/23-maps-and-charts-that-will-surprise-you

[۱۰]http://books.google.com/books?id=7ETeJIO1YUYC&q=gaddis+long+peace&dq=gaddis+long+peace&hl=en&sa=X&ei=f6J4VLOGLfaBsQSs-YK4Cw&ved=0CB0Q6AEwAA

[۱۱]http://books.google.com/books?id=WpgSAAAAYAAJ&pg=PA387

[۱۲] http://www.state.gov/documents/organization/63562.pdf

[۱۳] http://www.hsrgroup.org/human-security-reports/2013/overview.aspx

[۱۴] http://www.hsrgroup.org/human-security-reports/2013/overview.aspx

روی خط خبر