درباره به اصطلاح نقادان حرکت ملی آزربایجان (۱) – یونس تبریزلی
آنان بی وقفه به نوشتن آن حکمت کوته بینانه و غیر قابل تحمل میپردازند
نوشتن حکمت دری وری
آنها خیال میکنند اول باید بنویسند و سپس فلسفه بافی کنند (نیچه )
مدتی است که فضای اینترنت ، با نوشته های غیر واقعی و تخریبی عده ای که اسم خود را ناقد گذاشته اند پر شده است . افرادی انگشت شمار که چندی از انها دنباله رو اربابانشان درمرکز هستند و ان دیگیری ها هم با تفکر قطعا منقی خود هر چه که محصول ذهن بلند بالای شان است از توهین به وطن تا توهین به فعالین را در راس کار خود قرار داده اند . بنای پاسخ گویی به دری وری های چنین افرادی را نداشتم چون فکر میکردم وارد شدن به مقوله فوق قطعا سقوط در فضای ضد تفکر و کوته بینانه بود که چنین افرادی سعی در طراحی ، و بسط و گسترش ان داشتند . قطعا نتیجه چنین نوشته ها و فضایی ایجاد خشونت و برخورد فیزیکی خواهد بود. انکه به نیابت از ارباب تهران نشین خود ا و جواد طباطبایی فعالین را بی شعو مینامد و و حرکت ملی را محصول بی شعوری مطلق و فعالینش را به روستای بودن متهم میکند و نتیجه تحقیقش را اینگونه اعلام میکند که تبریز ی اصیل در بین فعالین ملی موجود نیست و هر کسی که ملت چی است روستایی و کدی است . با چه زبانی باید با او سخن گفت ؟؟ ایا نتیجه چنین فضایی بر خورد های اینچنین نیست که به وجود امده است ؟ و هم فکران چنین انسانهای کیلموتر ها دورتر همچون انسانهای قرون قدیم که اطلاعاتشان را از فضا و دهان مردم میگرفتند . صفحه فیس بوکی خویش را صحنه حمله به فاعلین نمیایند ؟؟ و آن شاعر نام از خوی فعالین را با لفظ ( اه این حیوانها ) مورد لطف خویش قرار دهد ؟ که صد البته به کار بردن چنین الفاظی قطعا در شان و درجه امثال ایشان است که همه را به چشم خویشتن میبینند و در فضای عمومی مجبورند منش خانودادگی خویش را به صد ها هزار نفر نشان دهند . ؟؟ باید چه کرد وقتی شاعری دیگر از مغان فعالین ملی را با لفظ (( قویون ) خطاب قرر میدهد و وقتی از او علت این نوشته را میپرسم جواب میدهد که منظورش پان ترکهای تبریز است؟ و وقتی از او میخواهم نام ۱۰ تن از آن پان ترکهای تبریز را که به زعم ایشان قویون است را بنویسد سکوت اختیار میکند ؟ به راستی سطح درک و فهم و کنش سیاسی این افراد که فضای حرکت ملی را چنین آلوده به کین و توهین میکنند تا کجاست ؟ قطعا که باید منتظر خشونت باشند و خشونت را از بستر تفکری خویش درو کنند . چرا که همراه با هم فکران خود در مواردی هم که اب برای شنا بوده شناگران خوبی بوند . و در مراسمات ان زمان تشکل ارمان در سالن شهریار دانشگاه ازاد خوب بلد بودند تا عربده کشیده و مراسم مجوز دار را به خشونت بکشند و صد البته که از سالن اخراج می شدند.
اما روی سخنم با افرادی است که خود را ناقدان حرکت ملی میدانند . حرکت ملی آزربایجان همراه باسایر حرکت های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و زیست محیطی دیگر کشور و دنیا فارغ از نقد نبوده و صد البته که وجود نقادان با سواد و فهمیم و قوی کمک حال حرکت خواهد بود . تا این حرکت نکات ضعف و قوت خود را باز یابد و به بالانس تفکری خویش در فضای عمومی بپردازد برای همین با اجازه دوستان و فعالین محترم و نیابت از هم فکران درگیر در مساله . اول به تعریف واژه نقد پرداخته و در ادامه نیز با نمونه های دشنام ها و توهین های کسانی که خود را باسواد ترین میدانند و فکر میکنند که حقیقت در جیب آنهاست و هر مساله ای باید از کریدور تفکری انان بگذرد و الا فاشیسیتی است و عقب مانده و … مقاله را ادامه خواهم داد .
در اغاز فقط کلمه بود ( انجیل یوحنا )
در بحث های سیاسی و اجتماعی کلمات داری بار حقوقی بوده و در پشت هر کلمه سیاسی همچون ( ملت – دمورکراسی – دولت – حکومت – قومیت – نقد – بیاینه – و ……) معانی حقوی و بار اجتماعی نهفته است که منظور نویسنده و بار حقوقی و اجتماعی ان کلمه را در نظام سیاسی و اجتماعی ان کشور انتقال می دهد . برای مثال واژه مدرن ملت برای مردم ایران واژه جدیدی است که در صد سال اخیر وارد ادبیات سیاسی انها شده است و الا در قبل از ان شاهان قاجار و پهلو اول مردم ایران را با نام رعیت میشناختند که واژه ملت توسط سفیر ایران در استانبول وارد مکاتبات سیاسی ان زمان شده و سفیر ان موقع نیز با اشاره به کلمه مدرن ملت از حق و بار حقوقی ان در ارو پا و کشورهای غربی خبر داده است .
اما سوال اساسی اینجاست که ایا توهین و دشنام و لجن پراکنی را با نام نقد میتوان به جامعه و فضای حرکت القا نمود ودر مقابل واکنش فعالین حرکت ملی اذربایجان انها را بی سواد و نقد ناپذیر و ……. نام نهاد ؟ و لجن پراکن نسبتا محترم را با نام ناقد به فضای سیاسی معرفی نمود ؟ پاسخ به سوال فوق در کالبد شکافی کلمه نقد و تعریف ناقد نهفته می باشد تا باشد خوانندگان محترم در باره ان به جواب بپردازند .
معنی نقد و کار ناقد ( با نیم نگاهی به ارای کانت – هگل – ومارکس و متفکران دوران روشنگری )
ریشه واژه (کریتیک ) که در تمام زبانهای اروپایی به معنای نقد به کار میرود از واژه یونانی (کریتس ) به معنای جدا سازی و داوری است . واژه ای که بیشتر در دادرسی ها به کار میرفت . جالب اینکه واژه (کری سیس ) یا بحران نیز از همین ریشه مشتق شده است . کریتیک بعد زا دوران روشنگری معنای خاصی مییابد .(فهم فاصله فرهنگ روزگار افرینش متن با فرهنگ روزگار دریافت ان فاصله معنای (اصیل ) متن و معنای امروزی ا ن است .
پیر بی در فرهنگ تاریخی و انتقادی (۱۹۶۷) فضای متن را در( شناخت خطاهای مولف ) دانسته بود و درک این نکته که مولف در چه مواردی دانش کافی ندارد . کار نقادی یا جستجوی حقیقت یا علم یکی دانسته می شد . اما نقد (کریتیک) از دیدگاه شکسپیر یعنی کنش ان کسی که کارش از مرزهای پذیرفته اخلاقی و حقوقی فراتر رود .
واژه نقد در عنوان نمایش مولیر (کریتیک مکتب زنان ) معانی تازه و خاصی را شامل میشود . شناختن در این نمونه ها، کریتیک همواره استوار است به تقابلی دو تایی ، یعنی تمایز نهادن میان درست و نادرست ، خوب و بد ، دانایی و نادانی .
و اما در ادبیات روشنگری (نقد – کریتیک ) به معنای ((داوری اثری فکری یا پدیده ای اجتماعی)) است . و هنوز هم این یکی از مهم ترین معانی نقادی است .
و اما معنی ( کریتیک – نقد )در اثار اندیشمندانی چون . روسو – مونتسکیو – و نیز ویکو که نویسندگان دانشنامه (۱۷۷۰-۱۷۷۵۱)نیز هستند در مقاله ای به همین نام (کریتیک ) ناقد را کسی میدانند که بتواند میان درست و نادرست تفاوت بگذارد .
کدام واقعیت ؟ (واقعیتی موجود که به گونه ای تجربی قابل شناخت است ) در واقع نقاد یا فیلسوف از انچه باید باشد حرف میزند . و وضعیت ارمانی خویش را توضیح میدهد . و موانع و راه های رسیدن به ان و کم و کاستی ها و نکته قوت ها را یاد اور می شود . حال باید از انان که اسم خود را منتقد گذاشته اند پرسید که کدام یک از نوشته های انان دارای منقط بحث می باشد ؟ از چه انتقاد کرده اند ؟ کدام کمو کاستی را یاد اور شده اند ؟ و کدام راه را نشان داده اند .؟
جمع بندی تعاریف بالا ارنست کاسیرر را به جایی میرساند که می گوید و مایل است که قرن هجدهم را هم قرن فلسفه و هم قرن انتقاد بنامد . اما نویسندگان دوره روشنگری فلسفه و نقد را همانند کاسیرر وابسته به هم و هماهنگ بایکدیگر می دانند .وهم میکوشند که برای هر دو سرشتی واحد بیابند . از همین دریافت وابستگی متقابل فلسفه و نقد و یگانگی ان دو بر می کشد و در بطن خود دو تمایل متفاوت را نگاه می دارد. بروز زیبایی شناسی سیتماتیک محصول این تقابل دو گانه است
دید رو در رساله فیلسوف (۱۷۵۵) درباره رابطه و یکی شدن فلسفه و نقد مینویسد . (قانون گذار درپی عدالت و راستی است ، اما فیلسوف میان راستی و ناراستی تفاوت میگذارد .
و اما کانت فیلسوف عقل گرا در کتاب سنجش خرد ناب (۱۷۸۱)کار ناقد را چون کار داوران در دادگاهها می خواند . کانت در پیشگفتار کتاب سنجش خرد ناب روزگار خود را (عصر انتقاد ) خواند و نوشت (دوران ما دوران واقعی سنجش است که همه چیز باید تابع ان باشد .) کانت همواره در اثارش (کریتیک – نقد ) را به معنای یونانی ان چون سنجش همانند شکلی از داوری مطرح می کرد . و اما حکم اصلی کانت در باره نقد .( بدون سنجش و داوری دقیق نیاید هیچ چیز را پذیرفت ، و بیش از ارزیابی حدود شناخت ، ارزش را نمیتوان مسلم انگاشت .)
در دیدگاه کانت نقد و نقادی کنشی است درون ذهن . خرد خود را داوری میکند و می سنجد . خرد ناب هم کنش شخص را به انجام میرساند و هم سنجیده میشود . فاعل این شخص خود خرد است . در واقع خرد در کنش شخص متوجه خود می شود . و خود را ارزیابی می کند . پس میتوان نتیجه گرفت که خرد ورزی نقادانه در واقع شرایط یا امکان تحقق دانش است ، یا به بیان بهتر درباره مرزهای دانایی .
هگل فیلسوف بعد از کانت تعاریف نقادی از دیدگاه کانت را پذیرفته و ان را در ((ادیسه روح )) شرح می دهد . نگرش نقادانه از نظر هگل یعنی خود اگاهی روح . منظور از نقد اگاه شدن ناقد به موقعیت خویش است . نقادی به عنوان بزرگترین میراث هگل به شاگرادان وی میرسد . هگلی های جوان در اثار خود به مراتب از نقد استفاده میکنند .
بعد از هگل نیز مارکس و انگلس به مساله (نقد) که محصول دوران مدرن بود ، در خانواده مقدس و سپس در ایدوئولوژی المانی پرداخته اند . مارکس خود به نقد هگل پرداخت و از پیروان او به خاطر نقد ننمودن هگل انتقاد کرد . مارکس در نقد به ایین هگل در باره دولت (۱۸۴۳) نوشت ( نقد به راستی فلسفی از هر چیز موجود خود را محدود به نمایش تضاد های ان چیز نمی کند ، بلکه ان را توضیح می دهد ، سرچشمه و ضرورزتشان را میشناسد ، و دلالت ویژه انها را می یابد . این شناخت بر خلاف انچه هگل می پنداشت کشف قاعده های منطق در هر چیز نیست . بلکه کشف منطق خاص هر چیز خاص است .)
برای ادامه بحث و تبیین نقادی در قالب علمی و منطقی ،اگر تعاریف کانتی را قبول نموده و نقد را سنجش خرد ناب بدانیم . و یا مثل هگل و مارکس ان را نفی و تعالی و تمیز دادن بدانیم . به اعتبار تجربه به این نکته می رسیم که ناقد بنا به اطلاعات اولیه و جمع اوری شده خود داوری می کند . اما با چه میزانی ؟ سوال این است که حرف و نتیجه کدام طرف درست است و معیار تمیز و تصمیم چیست ؟ ناقد از کجا جنبه های نادرست را می شناسد و معرفی میکند از کجا معلوم که جنبه های به نظر درست او نادرست نباشد ؟ به اعتبار کدام میزان سنج می توان گفت که حکم ناقد نا درست است و هیچ اعتباری ندارد . ؟ به نظر هگل ایده مطلق راه گشا است و مارکس نیز به نکته مهم و اساسی دست می گذارد .(( پراکسیس اجتماعی )) است که نشان می دهد میزان ناقد درست است یا نادرست ناقد تابع و دنبال عقیده خویش است یا می خواهد بشناسد و بشناساند . با پراکسیس اجتماعی است که نقد خود با فرانقد باز شناسی می شود . مارکس در جمله معروف و تاثیر گذار خود میگوید (مسایل اجتماعی را نباید با فرمول های جامعه شناسی سنجید بلکه باید به دنبال اجتماع و روابط اجتماعی (پراکسیس اجتماعی) رفت .