استاندارد دوگانه در سیاست مذهبی جمهوری اسلامی ایران- قربان عظیمی
یکی از کارکردهای مهم و اساسی سیاست خارجی هر کشوری، همانا تامین منافع ملی آن کشور می باشد. بنابراین اولویت تمامی کشورها ی جهان حفظ و تامین این امر مهم می باشد.
با اینکه تعریف یکسانی از منافع ملی در روابط بین الملل صورت نگرفته است ولی اکثر نظریه پردازان در این نکته متفق القول هستند که منافع ملی شامل آن دسته از منافع مادی و معنوی را شامل می گردد که همه ی افراد و شهروندان آن کشور از مزایای آن بهره مند گرددند. با این تفسیر کشوری می تواند ادعای پیگیری منافع ملی را بنماید که حکومتش از حداقل های اصول دمکراتیک بهره مند بوده باشد. چرا که بدون اعاده حقوق تمامی شهروندان به دور از هرگونه تبعیض ملی ،دینی و مذهبی،دستاوردهای سیاست خارجی آن کشور نه در چارچوب منافع ملی بلکه در چارچوب منافع گروهی و تشکیلاتی به حساب خواهد آمد.
نگاه اجمالی به سیاست خارجی ایدئولوژیکی مذهبی شیعه محور جمهوری اسلامی در منطقه، آشکار خواهد گردید که از همان فردای به بار نشستن انقلاب اسلامی و با کنار گذاشتن دولت موقت بازرگان در سال ۱۳۵۸ در چارچوب توری آرمان گرای “صدور انقلاب” شروع و تا پایان جنگ ایران و عراق تا سال ۱۳۶۸ ادامه پیدا کرد. بعد از اتمام جنگ در دوره سازندگی هاشمی رفسنجانی سیاست تنش زدایی اقتصادگرا حاکم گردید. این روند در دوره ی خاتمی نیز به شکل سیاست تنش زدایی فرهنگ گرا دنبال گردید. در واقع در بازه ی زمانی ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۴ بازسازی ویرانی های جنگ نیاز به کاهش فشارهای سیاسی و اقتصادی غرب را می طلبید. بواقع همان تغییر سیاست خارجی آرمانی امت محور به مرکز محور بود. بنابراین در ظاهر تصمیم به کنار گذاشتن شعارهای تند انقلابی_آرمانی گرفته شد. استدلال این بود که برای صدور انقلاب اول باید پایگاه اصلی انقلاب که همان «ام القرای اسلام» هست را حفظ و بعد از آنجا اقدام به صدور انقلاب کرد. بنابراین امروزه سیاست خارجی متکی بر مبانی ایدئولوژیکی شیعی مرکز محور ادامه پیدا کرده است. در تمامی این دوره ها جمهوری اسلامی بدون استثناء با حمایت های مادی و معنوی از حزب الله لبنان گرفته تا شیعیان عراقی، حوثی های یمن و هزاره های افغانی و شیعیان بحرین و عربستان وآذربایجان و … درصدد ایجاد هلال شیعی برآمده است. به طوریکه بعد از سقوط طالبان در افغانستان در سال ۲۰۰۱ و حکومت صدام حسین در سال ۲۰۰۳ ما شاهد قدرت گیری و نفوذ بیشتر ایران در منطقه هستیم.
در واقع این نفوذ ماحصل تلاش های مادی و معنوی گذشته و حال رژیم ایران در منطقه میباشد. دخالتهای پنهان این دوره با روی کار امدن دولت احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ وارد مرحله جدیدی شد و با آغاز بهار عربی در منطقه و بخصوص شروع جنگ نیابتی مذهبی در سوریه، حالت عریان به خود گرفت. دولتمردان ایران که قبل از بحران سوریه و عراق، هر گونه حمایت نظامی و تسلیحاتی خود را از گرو هی انکار میکردند، با اوج گیری در گیری ها حمایت های نظامی و لجستیکی خود از حزب الله لبنان گرفته تا در عراق و یمن را بدون هیچگونه واهمه ای به زبان می آورند. در این میان عامل و عنصر اصلی که در سیاست منطقه ای ایران بیش از همه به چشم میخورد استفاده ی ابزاری از دین و مذهب در میان گروه های مختلف در منطقه و کشورهای همسایه جهت نیل به اهداف ایدئولوژیکی خود است. حتی در این راستا سعی در استثمار احساسات مذهبی اقلیت هایی را دارد که کمترین شباهت هایی با مذهب شیعه را دارند. نمونه بارز آن علوی های ترکیه هستند،که رژیم ایران با صدور فتاوی مذهبی ریسمان بر آسمان می بنند که آنها هم شیعه هستند و احترامشان واجب.! برخلاف رژیم ایران، علوی های ترکیه و سوریه در مناسبتهای مختلف و در مطبوعات و میتینگها خود راغیر شیعی تعریف می کنند که فلسفه اعتقادی شان به کل با شیعه اثنی عشری تفاوت بنیادین دارد.در واقع ایران با شیعه نامیدن آنها به دنبال تحقق سیاست های ایدئولوژیکی خود در منطقه می باشد. همه اینها درست زمانی اتفاق می افتد که هم مسلکان علوی هادر ایران یعنی اهل حق ها و دراویش، نجس و کافر خوانده شده و بدون داشتن حقوق برابر شهروندی تحت فشار و سرکوب قرار دارند . از طرف دیگر هم با بایکوت خبری پیروان این آیین از طریق ممنوعه کردن متون آیینی و فرهنگی شان، بصورت یکجانبه با امکانات دولتی بر علیه آنها سمپاشی می کند.
همچنان که در طول این سی و اندی سال گذشته در جمهوری اسلامی شاهد تبعیضات و تضییقات حقوقی گسترده به اقلیت های دینی و مذهبی بوده و هستیم. در کشوری که اقلیت های دینی و مذهبی از انجام آزادانه اعمال دینی و آیینی خود محروم هستند و در قوانین موضوعه از طرف حکومت به رسمیت شناخته نمی شوند. چگونه است که همان آیین ها در کشورهای همسایه جزو خودی محسوب گردیده و از درد مظالیم رفته بر آنها سینه چاک کرده و در هیبت منجی مظلومان ظاهر می شود. ولی با اقلیت آیینی اهل حق و دراویش کشور خودش که از همان جنس هستند با زبان ظلم و تبعیض سخن می گوید و حتی عبادتگاههای آنها را مورد هجوم قرار داده و تخریب می گرداند. رژیمی که حلقه فشارها، بی عدالتی ها، تحقیر و توهینها را بر اقلیت آیینی اهل حق چنان تنگ میکند که پیروان آن تنها راه رساندن صدای مظلومیت خود را با آتش زدن بر جسم و جان خود در کف خیابان ها را بر می گزیند تا در برابر جامعه ی بین الملل دادخواهی بنماید. رژیمی که حتی در هفته وحدت اسلامی که خود باعث و بانی آن می باشد از برگزاری نماز جماعت اهل تسنن در تهران ممانعت به عمل می اورد تا بار دیگر نیت ناپاکش بر همگان ثابت کند. وضعیت بهایی ها هم که اظهر من الشمس است که حق حیات و ممات در جمهوری اسلامی را ندارند و اخیرا حتی از دفن اموات انها هم جلوگیری به عمل می اورند.! چگونه است که پاسبان حقوق اقلیت دینی و مذهبی در کشورهای همسایه می شود. به راستی اگر رژیم ایران اهداف انسانی دارد چرا زمانیکه مسلمانان در قره باغ و چچن و… قتل عام می شدند دم بر نیاورد و فریاد وا اسلاما سر نمی داد؟ زیرا بااستثمار مذهبی در کشورهای همسایه و منطقه سعی در پیشبرد منافع ایدئولوژیکی شیعه محور را پیگیری می کند.
قربان عظیمی
دی ماه ۹۳
آنکارا