نژادپرستی و دیگرستیزی ایرانی- مجید محمدی
یکی از این خصوصیتهای که ناگفته مانده و در آیندهی ایران تحت هر حکومتی مشکل برانگیز خواهد شد (چه در یک نظام دمکراتیک و چه در یک نظام غیر دمکراتیک) نژادپرستی و دیگرستیزی است. برای ساختن ایرانی دمکراتیک و لیبرال حتما باید فکری برای نژادپرستی و دیگر ستیزی ایرانی به عنوان یکی از موانع جدی این امر کرد.
ایرانیان هر روز در فضاهای عمومی و رسانهها سخنان نژادپرستانه و دیگرستیزانه میگویند، اما متوجه نیستند که با این این سخنان دیگران را آزار دادهاند.
اخیرا یک فیلم و یک گزارش در مورد رفتار ایرانیان با افغانهای مقیم ایران منتشر شده است که کاملا رنگ و بوی دیگرستیزانه دارند و نمیتوان آنها را رفتار زشت یا خلاف قاعدهی یکی علیه دیگری تلقی کرد. فیلم، حکایت از برخورد زشت یک مامور نیروی انتظامی با مهاجران افغان و گزارشی از برخورد زشت یک معلم با چهار کودک افغانی در پاکدشت حکایت دارد. دو سال پیش نیز ویدیوی دیگری از برخورد تحقیر آمیز یک مامور انتظامی با افغانها منتشر شد. این برخوردها را چگونه میتوان فهمید؟
انداختن مدال بر گردن خود
بخش قابل توجهی از شهروندان ایرانی هم خود بیش از حد و اغراق گونه به خود و جامعهی خود و کشور خود مینگرند و میبالند و هم سیاستمداران ایرانی به نحوی اغراق گونه و مبالغه آمیز از ایران و جامعهی ایران سخن میگویند. این نوع مبالغهگوییها و به خود بالیدنهای ساختگی (مثل این که ایرانیان باهوش ترین مردم دنیا هستند) باعث شده که ایرانیان به مشکلات و خصائص منفی خود توجه کافی نکنند. یکی از این خصوصیتهای که ناگفته مانده و در آیندهی ایران تحت هر حکومتی مشکل برانگیز خواهد شد (چه در یک نظام دمکراتیک و چه در یک نظام غیر دمکراتیک) نژادپرستی و دیگرستیزی است. برای ساختن ایرانی دمکراتیک و لیبرال حتما باید فکری برای نژادپرستی و دیگر ستیزی ایرانی به عنوان یکی از موانع جدی این امر کرد.
سنجش میزان نژادپرستی و دیگرستیزی
به گزارش بیبیسی بنا به تحقیقات تازه ۳۰ درصد مردم بریتانیا خود را کمی یا خیلی نژادپرست میدانند. این تحقیقات میدانی در دیگر جوامع نیز صورت گرفته و جامعه و دولت تا حدودی میدانند در چه وضعیتی از این حیث قرار دارند. در ایران چنین تحقیقاتی انجام نشده است و دقیقا نمیدانیم چند درصد مردم ایران خود را نژادپرست یا دیگرستیز میدانند یا با ملاکهایی روشن چنین هستند اما برای این که ببینید چند درصد مردم ایران تعصبات نژادی دارند کافی است به سخنانی که آنها در مورد افغانیها، عربها، ترکها، اروپاییان/امریکاییان و آفریقاییها میگویند و در زبان روزمره انعکاس تام و تمام دارد نگاه کنید.
بنا به یک خبر در مراسم مذهبی جشن میلاد امام سوم شیعیان در فسا با حضور ده هزار نفر سرود مرگ بر امریکا خوانده شد (کیهان، ۱۷ خرداد ۱۳۹۳). ۳۵ سال است که در نمازهای جمعه ایران (که جمعیت حاضر در آنها مدام رو به کاهش بوده) شعار مرگ بر امریکا توسط اداره کنندگان و نمازگزاران گفته میشود. مارکسیستها و اسلامگرایان ایرانی نقد سیاست خارجی ایالات متحده را به «مرگ بر یک کشور» که کاملا نژادپرستانه و دیگرستیزانه است ارتقا دادند.*
نشانههای بارز نژادپرستی و دیگرستیزی
اعراب از نگاه بسیاری از ایرانیان هنوز عرب «سوسمارخوار» یا «ملخخوار» هستند (به گفتگوهای روزمره و سایتهای اجتماعی نگاه کنید). در لطیفههای نژادپرستانهی ایرانیان فارس، لرها و ترکها چیزی از درک و فهم کم دارند؛ اگر یک افغان در شعاع صد کیلومتری یک جرم و جنایت حضور داشته هم اوست که متهم است؛ و اروپاییها/امریکاییان نیز بیغیرت و بیاخلاق هستند؛ مادران در شمال و مناطق مرکزی کشور هنوز به ازدواج پسرانشان با یک دختر سبزه حساس هستند و او را «سیاه» (برای تحقیر) مینامند.
کاکاسیاه، ترکعلی (که اخیرا به غضنفر تغییر نام داده)، فرنگی (به معنی قرتی)، ما رو سیاه کردی (برگرفته از شخصیت سیاهبازی که اصولا مبتنی بر نژادپرستی ساخته و پرداخته شده است)، چلاق، کور، کر، جهود، و همجنسباز از تعابیر جاری توهینآمیز و نژادپرستانه و دیگرستیزانه در زبان فارسی هستند. ایرانیان هر روز در فضاهای عمومی و رسانهها سخنان نژادپرستانه و دیگرستیزانه می گویند اما متوجه نیستند که این سخنان دیگر آزارانهاند. نژادپرستی ایرانیان در سخنان مقامهای جمهوری اسلامی بالاخص رهبر آن به خوبی انعکاس دارد و این رهبران نیز از آسمان به ایران نازل نشدهاند. البته مقامات جمهوری اسلامی مردم ایران را نمایندگی نمیکنند اما حداقل بخشهایی از جامعه در این موضوع همانند آنها فکر میکنند. حکومت جمهوری اسلامی البته تاریکترین و زشت ترین وجوه جامعهی ایران را تجسم عینی بخشیده است.
این دیدگاههای نژادپرستانه تنها در حد حرف باقی نمیمانند. دستگاه قضایی جمهوری اسلامی بر اساس این انسان هراسیها حکم صادر می کند. در چند مورد پس از کشته شدن یک زن یا تجاوز به یک دختر (در یزد و قزوین) به افغانیهای مقیم به عنوان اولین هدف اتهام حمله شده و آنها را از خانه و کاشانه شان بیرون راندهاند.
مبانی این نژادپرستی و دیگر ستیزی
نژادپرستی و دیگر ستیزی ایرانیان چهار مبنا دارد:
۱.بخشی از ایرانیان خود را به دلیل آریایی دانستن از اعراب یا ترکها وحتی افغانها که از جهاتی هم میتوان آنها را ایرانی به شمار آورد برتر میبینند و این برتری را صرفا از نژاد خود نتیجه میگیرند. این دسته از ایرانیان هنوز خود را با رژیم هیتلری هم هویت میدانند و معتقدند شکست هیتلر یک فرصت تاریخی را از آنها گرفته است. فرزندان فاشیستهای ایرانی و آریاگرایان نیمهی قرن بیستم اکنون بر فاشیسم خود رنگ اسلامگرایی زده و آن را در احساسات ضد امریکایی و ضد اسرائیلی بروز میدهند. انکار هولوکاست و آرمان ریختن شهروندان اسرائیلی به دریا (کشتار چند میلیون نفر) دقیقا از همین نوع نژادپرستی نشات میگیرند.
۲. بخش دیگری از ایرانیان نژادپرستی خود را با گذشتهی باشکوه ایران به عنوان یک امپراطوری توجیه میکنند. با همین دیدگاه است که آنها اقوامی مثل افغانیها یا ترکها را پست تر از خود میدانند. جالب است که در تفکر اینها اشغال ایران توسط افغانها در پایان دوران صفوی یا حکومت ترکهای سلجوقی نادیده گرفته میشوند.
۳. مبنای دیگر نژادپرستی ایرانیان بیاطلاعی عمیق آنها از دنیای پیرامونشان است. آنها به چند جوان با استعداد ایرانی یا پیشرفت ایرانیان در دیگر نقاط دنیا بر میخورند و بدین سو میروند که «هنر نزد ایرانیان است و بس.» آنها توجه نمیکنند که در میان دانشمندان، مخترعان، اکتشاف کنندگان و مبدعان افرادی از همهی ملل به چشم می خورند. بسیاری از ایرانیان در دیگر نقاط دنیا موفق بودهاند و اما موفقیت منحصر و محدود به ایرانیان نبوده است. این دسته ایرانیان باید چند سالی را در کشورهای دیگر بگذرانند تا از آنها رفع توهم شود.
۴. نسل تازهای از ایرانیان نژادپرستی و دیگرستیزی خود را از باورهای تمامیتخواهی خود اخذ میکنند. آنها بر اساس دیدگاههای شریعتباورانه غیر مسلمانان (حدود شش میلیارد نفر انسان) از جمله بخشی از ایرانیان مثل بهاییان یا مسیحیان یا یهودیان ایرانی را نجس میدانند. تنها بر اساس نژاد پرستی است که می توان یک گروه از انسانها را نجس (لمس ناشدنی) تلقی کرد. ممکن است مسلمانان این را به عنوان یک باور ایمانی معرفی کنند اما باور ایمانی بودن ضرورتا نافی نژادپرستانه بودن آن نیست.
فاصله گیریها
نسلی که با انقلاب و جنگ و اسلامگرایی و مارکسیسم و ملیگرایی شوونیستی فاصله گرفته با مبانی نژادپرستی نیز تا حدی فاصله گرفته است. این نسل با شعار مرگ بر امریکا، نجس بودن اکثریت آدمیان و تمسخر اقوام ایرانی فاصله گرفته و به این موضوعات حساس است. این نسل دیگر همجنسگرایان را با عنوان زشت و توهین آور «همجنس باز» یاد نمیکند و اومانیسم برای آن نه یک ایدئولوژی در برابر ایمان مذهبی (چنان که شریعتی با بی اطلاعی و دیدگاه غیر تحلیلیاش میگفت) بلکه سنجهای برای ارزیابی ایمان و باورهاست.
«مرگ بر امریکا» از شعارهای دیگرستیزانه و نژادپرستانهی بخشی از ایرانیان است چون مردمی که با عقل و منطق با ملل دیگر برخورد کنند شعار مرگ علیه ملل دیگری که متشکل از انواع نژادها و اقواماند سر نمیدهند. وقتی این سخن مورد نقد قرار میگیرد مقامهای جمهوری اسلامی میگویند این را علیه دولت امریکا میگویند. میلیونها نفر در دولت امریکا کار میکنند و تصمیم میگیرند و تصمیم سازی میکنند. آیا می توان مرگ همهی آنها را خواستار شد؟